بدون عنوان
سلام گل من شبت بخیر خوبی مامان؟؟؟ الان که دارم مینویسم بابایی کنارم خوابه و من یهویی دلم خواست یکم با ترمه خودم حرف بزنم میدونی مامان، دیشب بابایی رفت حرم و از شاهچراغ خواست تورور بهمون بده دیروزم که بابابزرگ پدریت بهم زنگ زده بود ازم پرسید نمیخوای واسه من ی نوه خوشگل بیاری؟؟؟ و کلی حرف که بچه نعمته، رزق و روزی شو با خودش میاره و ازین چیزا فک کنم اوناهم به دلشون افتاده ک میخوان کم کم بابابزرگ مامان بزرگ شن. بیا و همه رو ازین چشم انتظاری دربیار خوشگله. ولی میدونی چیه... خودم هیچ حسی ندارم ک این ماه میای یا نه هیچی و فقط همه چیو سپردم ب خدا ک هروقت خودش خواست تورو بهمون بده اینجوری ا...
نویسنده :
پدر بنام مادر
11:25